کد مطلب:12351 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:290

پیامبر این امت
با این كلم و این جمله چه مطلبی به قلب و ذهن خدیجه، دختر خویلد القا شد؛ در آن زمان كه بت پرستی سایه شوم خود را گسترده بود، و عرب به صورت قبائلی بود پراكنده و مردمی به صورت طوایف مختلف و گروههایی كه دائم با یكدیگر در نزاع و مبارزه خونین بودند.

آیا این كلمه بزرگ تعبیر و بیانی بود برای تاریخ اسلام از ادراك خدیجه، مادر نخستین مؤمنان، به لحاظ عظمت مطلب و بلند نظری او نسبت به اوضاع بعد، و تنها برای آنكه همسرش محمد مصطفی (ص) شنید كه جریان را از آغاز وحی با او در میان



[ صفحه 46]



می گذاشت؟ و یا این كلمه بزرگ تعبیر و بیانی بود از واقعیتی كه هنوز در آن شب ماه رمضان كاملا روشن نشده بود تا خبرگزاران مسلمانان موضع همسر نخستین پیامبر را در روشنایی واقعیت تاریخی بعد از لیلةالقدر ممثل و مجسم نمایند.

من این كلمه بزرگ را در این موضع، عجیب نمی دانم. زیرا خدیجه كبری كه از افراد شریف قبیله قریش و مجاور خانه خدا بشمار می آمد به گونه ای نبود كه بی خبر و بی بهره باشد از مطالبی در باب آنچه محیط خانه و زندگیش را در زمان نزدیك به بعثت پیامبر دگرگون می كرد، و از اطلاعاتی درباره تحول بزرگی كه حكمای عرب و حق جویان و شعرای آنان چشم به راهش بودند، و نیز از نشانه های پیامبری جدید كه بعثتش فرارسیده بود، و راویان و قصه سرایان از راهبان و زهاد مسیحی در شام و نجران، و علمای یهود در مدینه و شمال حجاز آن نشانه ها را نقل و بازگو می كردند. بخصوص كه مكه مركزی بود كه در آنجا این نوع اطلاعات و پیش بینی ها مبادله و مقابله می شد، و بزرگان و سران از این گوشه و آن گوشه در پیرامون اولین خانه خدا اجتماع می كردند، و به قبیله ای مخصوص از قبائل قریش كه همان قبیله بنی هاشم بن عبدمناف بود رفت و آمد می كردند، و به شخص خاصی از هاشمیان یعنی محمد بن عبدالله (ص) عنایت و توجه ویژه ای داشتند.

در حقیقت مكه از حوادث و رؤیاها و خاطره ها وضعی داشت كه به این اطلاعات و پیش بینی های وارد شده از شمال و جنوب اضافه می كرد... چنانكه از زمان حضرت ابراهیم و اسماعیل (ع) خانه كعبه جایگاه حج و عبادت بود كه دعا و نیایش «لبیك اللهم لبیك» از آن بلند می شد و در دره ها و دامنه های كوههای آن این دعاها پاسخ داده می شد، و كوههای صخره ای به آن خشوع می نمودند، و جماعات چادرنشین و اهالی صحرا همه و همه سر تواضع بدان فرود می آوردند.

با گذشت روزگار حرمت آن خانه خدا استوار گشت، و آداب احترام و رسوم دینی و بزرگداشت آن پا بر جا شد، و از این رو قبیله قریش مقام سیادت و ریاست كعبه را به لحاظ مجاور بودن با محرم مكه بر عهده گرفت، و وظائف شرافتمندانه دینی را به صورت وراثت از جد خود قصی بن كلاب عدنانی ویژه خود گردانید.

وقتی كه مكه با دادن قربانی برای عبدالله بن عبدالمطلب خاطره قربانی نخستین را



[ صفحه 47]



برای حفظ حیات اسماعیل جد عرب عدنانی دوباره بیاد آورد، در وضعی نبود كه این خاطره را در سپیده دم لیلةالقدر كه میان محمد (ص) و اسماعیل (ع) با رشته محكمی كه زمان در طی قرنها و روزگارانی دراز آن را بافته بود و پیوند داده بود از دست بدهد، و به فراموشی بسپارد.

این رشته محكم قلب و روح آگاه بانو خدیجه را نیز با محسنات اخلاقی و فضائل معنوی همسرش پیوند می داد، و نیز آنچه از علاقه و شوق او به تفكر و خلوت گزیدن در غار حرا مشاهده كرده بود. آری خدیجه از همسر خود درباره طرد بتهای جمع شده در خانه كعبه كاملا شناخت داشت. همچنین از تعجب و حیرت او در وضع قوم خود كه چگونه آرمانهای حقیقی آنان از میانشان رخت بربسته است و فراموش كرده اند كه این بتها را خودشان با دست خود ساخته اند و آنها را با وجود پروردگار یگانه خدایان و اربابان خود كرده اند!!

بانو خدیجه راجع به تمام این مطالب می اندیشید در حالیكه در پی شنیدن بشارت وحی از خانه خارج می شد و به سوی پسر عم خویش ورقة بن نوفل شتابان می آمد و نظر او را جویا می شد با امید به اینكه از دانش او به كتابهای آسمانی و ادیان مطالبی به دست آورد؛ مطالبی كه به وسیله افكارش اطمینان یابد. افكار الهام شده ای كه بر باطن و ضمیر آگاه و بصیرت تابناك او حكمفرما شده بود. این حقیقت و فكر كه: همسرش مصطفی (ص) پیامبر این امت می باشد.

ورقة بن نوفل هم در پاسخ خدیجه چنین می گفت:

«قدوس قدوس» قسم به ذات یگانه ای كه جان ورقة بن نوفل در ید قدرت اوست اگر ای خدیجه مرا به راستگویی قبول داشته باشی آن ناموس اكبری كه همان محمد مصطفی (ص) باشد، آمده است؛ همان پیامبری كه موسی و عیسی بشارت آمدن او را داده بودند. و او محققا پیامبر این امت است. ای خدیجه به او بگو كه در این راه ثابت قدم و استوار باشد.



[ صفحه 49]